آیا می دونید چرا نه نه حوا خوشبخت بوده؟ برای این که شوهرش آدم بوده. روزی نه نه حوا می ره دم خونشون، در می زنه، بعد حضرت آدم می گه: کیه؟ نه نه حوا می گه: خودت و لوس نکن، منم. سعید فلاح |
یه روز به یک مرد می گن: یک جمله بساز که توش آب باشه؟ می گه: لوله آب. |
یک روز، یک پرتغال خودشو می زنه به دیوار، اون یکی پرتغال می گه: چرا خود تو می زنی به دیوار؟ می گه: چون می خوام پرتغال خونی بشم. |
یه روز، یه چس ویک گوز می رن یه مردی رو بکشند، چس به گوز می گه: تو صداش کن، من خفش می کنم. |
دزدی پول های مردی رو می دزده و فرار می کنه. مرده دنبال دزده می دوه و داد میزنه: آی دزد....... یهو دزده می ایسته و پول ها را به سمت مرده پرت می کنه و می گه : بیا ندید بدید !!! |
اولی: زودباش قطار میره دومی :کجا میخواد بره بلیط دست منه . |
یه کوره می ره آشپزخونه، دستش می خوره به رنده، می گه: این چرت و پرت ها چیه این جا نوشتن! |
یه سوسکه می ره جلوی آینه، میگه: وای سوسک!! |
یه آبشار رژیم می گیره، تف می شه. |
یه اصفهونی موز میخوره، معدش تعجب میکنه. |
یه اخی میره پنجاه تومن میندازه صندوق صدقات، میبینه قوچعلی داره از اون ور خیابون بهش می خنده، فکر میکنه کم انداخته، یه دویست تومنی میندازه، می بینه قوچعلی باز داره می خنده، فکر می کنه ضایس، یه پونصد تومنی در میاره، می بینه باز می خنده، خلاصه یه هزاری در میاره میندازه تو صندوق، می بینه قوچعلی دلشو گرفته قاه قاه می خنده. میره اون ور خیابون به قوچعلی میگه: آخه آمو برای چی می خندی؟ کار من کجاش خنده داره؟ قوچعلی میگه: ه ه ه ...این خو گوشی نداره. |
یکی تو مسابقه ۲۰ سوالی شرکت می کنه، از قبل با پارتی جوابو که ۲چرخه بوده بهش میگن و ازش میخوان برای اینکه کسی نفهمه چندتا سوال الکی بپرسه. طرف میگه: -هویجه؟؟؟ میگن نه . میگه پس دوچرخست........ |
یه روز یزدیا میان تهرون ، به تهرونیا می گن: شما چرا از ما یزدیا جک نمی سازین و فقط جک هاتون از غضنفر و قوچعلی یه؟ تهرونیا می گن : شما هم باید یه سوتی بدین ، بعدا برا شما هم جک می سازیم. خلاصه بعد از مدتی یزدیا میان تهرون می گن: آقا بیایین یزد ، ما وسط کویر سد زدیم. تهرونیا میرن یزد که سد رو ببینن و از یزدیا جک بسازن. میرن وسط کویر ، می بینن بله، یه سد وسط کویره ، یهو نگاه می کنن ، می بینن بالای سد غضنفر و قوچعلی نشستن دارن ماهی می گیرن!! |
یه روز یه زنه پا شو میذاره روی سو سک . بعد سو سکه بلند می شه و می گه پهلو انان نمی میرند |
روزی گوسفندی نخ میخوره، تسبیح پس می ده. |
یه روزی غضنفر با پسرش گر گم به هوا بازی میکنه جو زده میشه بچشو میخوره |
یک روز غضنفر دماغشو بالا می کشه چشاش سبز می شه |
یه روز از ۱۱۰ میان یه مرده رو بگیرن مرده می زنه مامور ۱۱۰ رو میکشه بعد از اون میگفتند پلیس ۱۰۹ ها ها ها ها |
یه آبادانیه وسط خیابون ایستاده بوده یه هو می بینه سیل داره همه جا رو می گیره . عینک ریبونشو در می آره می زاره رو دمپایی ابریش هل می ده رو آب می گه تو خودته نجات بده مو یه خاکی تو سروم می کونوم |
به قوچعلی میگن شما ها بینتون آدم مشهور هم هست ؟ قوچعلی میگه : ها بو نه پس سوفیا ...؟ ... هاردی اینا کین ؟ |
گرگه میره دم در خونه شنگول و منگول میگه منم منم مادرتون زود باشین در رو باز کنین. شنگول میگه غلط کردی ما آیفون تصویری داریم |
یه روز یه مرده می ره نونوایی دید صف مردونه شلوغه رفت توصف زنونه ایستاد و گفت : " آقا مادرم گفت یه نون بدین" |
یه روز یه مرده تو خیابون می گوزه برای انکه ضایع نشه می گه : گوزی ..گوز.......... گوزی ..گوز....... |
به یارو می گن با مردان آنجلس جمله بساز میگه دسشویی مردا نه آنجلس.......... |
یارو داشته پسرشو در مورد ازدواج نصیحت می کرده، می گه: پسرم خواستی زن بگیری، برو از فامیل زن بگیر.. ببین تو همین دور وبر خودمون، داییت رفته زن داییت رو گرفته... عموت رفته زن عموت رو گرفته... حتی خود من، اومدم مادرت رو گرفتم! |
عربه داشته زن می گرفته، ازش می پرسن: جشن عروسیت رو کجا می گیری؟ می گه: تو یک مدرسه! می گن: آخه چرا مدرسه؟! عربه می گه: ولک آخه خـَیـلی کلاس داره! |
میزبان از یکی از مهمانها خواست آواز بخونه. مهمون گفت: آخه دیروقته، همسایهها ناراحت میشن. میزبان گفت: اصلاً مهم نیست. سگ اونا هر شب تا صبح پارس میکنه |
چهارتا آبادانی می خواستند از مرز خارج بشن, تصمیم می گیرند پوست گوسفند بپوشند و قاطی گوسفندها با گله حرکت کنند. درست در لحظه ای که می خواستند از مرز خارج بشن, نیروهای انتظامی فریاد می زنند: آهای اون چهارتا آبادانی بیان بیرون از گله. آنها با تعجب خارج میشن و میپرسند شما از کجا فهمیدین که ما آبادانی هستیم؟ مامورا میگن: از اونجایی که گوسفندها عینک ری بن نمیزنند. |
غضنفر و زنش دعواشون شده بوده، با هم حرف نمیزدند. زن غضنفر وقتی شب میره بخوابه، یک یادداشت برای غضنفرمیگذاره که: منو فردا ساعت ۶ بیدار کن. صبح زنه ساعت ۱۰ از خواب پا میشه، میبینه غضنفر براش یک یادداشت گذاشته که: پاشو زنیکه خر! ساعت شیشه! |
یه بار تو آبادان مسابقه تقلید صدای داریوش برگزار میشه، داریوش میاد چهارم میشه |
یک روز پلنگ صورتی میره سر خاکه باباش میگه |